کد : 12462      تاریخ ایجاد : ۱۳۹۵ چهارشنبه ۱۱ اسفند    آخرین بروزرسانی : ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۰ فروردين
تعداد بازدید : 7313
چه خاطره ای از کآشف دارید؟

دوستای عزیز سلام

مطینا شما خاطرات زیادی از کلاس ها و سایر برنامه های کآشف، به ویژه جمعه بازار دارید. اگه دوست داشتید می تونید خاطرات خودتون را اینجا بنویسید و اون و با سایر دوستانتون به اشتراک بگذارید ...

 

 



نظرات بینندگان
انتشار یافته : 9
اناهید  | ۱۳۹۸ دوشنبه ۱۶ دي-16:04
0
0
پاسخ
عالی بود همچنین فیلم های اموزشی
captcha
91540022@gmail.com  | ۱۳۹۷ شنبه ۱۸ اسفند-20:25
1
0
پاسخ
با سلام این نکته ها بسیار عالی و باعث دادن دید جدیدی به من و تمام همکاران شد
captcha
خسرو آزادبخت  | ۱۳۹۷ چهارشنبه ۸ اسفند-01:12
1
0
پاسخ
لذت میبرم از کاشف
captcha
عاطفه پورمحمدی  | ۱۳۹۷ يکشنبه ۲۶ فروردين-21:03
2
1
پاسخ
سلام
یه عصر روز پنجشنبه رو با کاشف گذراندن خیلی خوبه
کاش این پنجشنبه ها بیشتر می شدند
captcha
ناشناس  | ۱۳۹۶ شنبه ۷ بهمن-20:34
4
0
پاسخ
خیله عالیه...................فاطمه اسلامی شما اهل کجا هستی ایا فرحناز مال طرح کاشف را میشناسی
captcha
سما وکیلی فرد  | ۱۳۹۶ دوشنبه ۴ دي-15:29
3
1
پاسخ
من از وقتی در جمعه بازار های کاشف شرکت میکنم خیلی خوشحالم چون درس کسب و کار را به خوبی یاد گرفتم
من کآشف را دوست دارم
captcha
مریم  | ۱۳۹۶ يکشنبه ۱۳ فروردين-14:31
9
2
پاسخ
دلنوشته ‌کآشفی من:

از وقتی در کلاس های کآشف شرکت کردم تغییرات زیادی در من رخ داد. خیلی چیزا که فکرمیکردم نمی تونم انجام بدم وتوانایی شو نداشتم انجام بدم انجام دادم کآشف کاری کرد که احساس ضعف و ناامیدی که داشتم از بین بره ب جاش حس استقلال طلبی در من بیشتر شود که بتونم روی پای خودم بایستم و توانایی که در من وجود دارد رو نشون بدم و خیلی از استعداد های نهفته در وجودم آشکار کنم و از اینکه در کنار کآشفی های عزیز هستم خوشحالم و امیدوارم دوره های بعدی رو در کنار کآشفی ها باشم .

مریم
captcha
مریم نیاعبدالله:  | ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۰ فروردين-11:26
16
1
پاسخ
خاطرات کآشف از جلسه اول :

من اولین باری که اسم کآشف رو شنیدم خیلی مشتاق بودم که در کلاس کآشف ثبت نام کنم، اخرش هم ثبت نام کردم طرح کآشف یک آزمون هم داشت فکر هم نکنید که واسه آزمون هم می نشستیم و میخوندیم اصلا اینجوری نبود چند تا داستان بود که می خواست خلاقیت ما رو بسنجه. من هم منتظر بودم که هرچه زودتر کلاس بر گزار بشه وقتی کلاس رو برگزار کردن کلاس خیلی عالی بود فکر اش هم نمیکردی که اینقدر عالی باشه ما در جلسه اول زندگی نامه ی بهروز فروتن رو خوندیم.بهروز تو زندگی دچار مشکلاتی شد اما اصلا ناامید نشد .

من در جلسه اول یادگرفتم :
در برابر مشکلات نا امید نشم ، شکست را بپذیرم ، برای رسیدن ب هدف ها تلاش کنم .
captcha
فاطمه اسلامی  | ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۰ فروردين-02:10
16
1
پاسخ
خاطرات کآشفی

بخش اول:
یه روز اومدن و بهمون گفتن که یه طرحی هست به اسم کآشف
ما هم گفتیم اصلا این کآشف چیه؟باید بریم چیزی کشف کنیم؟دستگاه جدید اختراع کنیم؟چیه اصلا
خب توضیح دادن وگفتن که یعنی کارآفرین شایسته فردا کلی توضیح دادن درباره کآشف یخورده که فهمیدیم چیه
با صراحت گفتیم ما شرکت میکنیم یچیزی یاد بگیریم
خب اسم نوشتیم و رفتیم یه آزمون داشت آزمون رو هم دادیم هزینه کلاس رو هم پرداخت کردیم حالا دو سه روز مونده بود به کلاس که شروع بشه
یک فکری ذهنم رو درگیر کرده بود
هی تو ذهنم تکرار میشد که ول کن کلاس رو آخه میری کلاس چیکار کنی
همراه مدرسه مگه میتونی چیزی یاد بگیری اصلا کلی فکر همینطور مغزمو میخورد
گفتم باشه من انصراف میدم واقعا واسم سخته برم کلاس اصلا من از پسش بر نمیام یه روز مونده بود ک کلاس شروع بشه منم درگیر این فکرا دیگه تصمیم جدی گرفتم به خودم گقتم وسط راه که ول نمیکنن برن تو هم توانایی های خودتو داری برو کلاس ببین چیکار میتونی بکنی
خلاصه کلاس شروع شد و من رفتم کلاس برخلاف چیزی که فکر میکردم همون جلسه اولش خیلی خوب بود یا به قول معروف از همون جلسه اول کآشف به دلم نشست
من فکر میکردم جلسه اول که میریم کلاس خشک باید بشینیم و بهمون میگن که شما چطور باید یه کالایی رو بفروشی
اما نه کلاسش اینجوری نبود مثل یک جمع دور همی میموند که برای تفریح دور هم جمع شده بودند اما در کنار این تفریح و بگو بخندا خیلی چیزا یاد گرفتیم
جلسه اول اینجوری بود ک اولش ما زندگی یک کارآفرین برتر کشور به اسم بهروز فروتن رو خوندیم اولش فکر میکردیم که زندگینامه این که به درد ما نمیخوره ما میخوایم دکتر بشیم چرا زندگینامه اینو بخونیم
اما تو زندگینامه بهروز فروتن خیلی چیزا نهفته بود که شاید قبل اون ما زیاد بهش توجه نمیکردیم
درس اولی ک یاد گرفتیم و دیگه تو ذهنمون حک شده این بود که ناامید نشیم بهروز فروتن تو بچگی پدرش رو از دست داده بود با وجود اینکه سختیای زیادی کشیده بود اما همواره ناامید نمیشد و تلاش میکرد اصلا یک بلاهایی سرش اومده بود مثلا یک بار کارگاهی که ساخته بود تا ترشی هارو توش درست کنه سوخته بود من فکر میکردم اگه من اون موقع جای بهروز فروتن بودم به احتمال زیاد ناامید میشدم از زندگی و افسردگی میگرفتم اما نه اینجا کآشف میگه که ناامیدی تو کارمون معنی نداره
مهم از الان به بعده نه از الان به قبل
واقعا باید بگم شانس آوردم از کلاس انصراف ندادم و خوشحالم از اینکه تونستم تو این جمع خودمو جا کنم.

فاطمه اسلامی
captcha
نظر شما :
captcha